نام آتشکده ای است. (از غیاث اللغات). نام آتشکدۀ دوم است از هفت آتشکدۀ مغان و پارسیان باستان. (انجمن آرا) (از جهانگیری) (از رشیدی) (آنندراج) (از برهان قاطع). و آن را آذرنوش نیز گفته اند. (انجمن آرا) (آنندراج) (رشیدی). رجوع به یشت ها ج 2 ص 87 و 282 شود: وز آنجا به نوش آذراندرشدند رد و هیربد را همه سر زدند. فردوسی
نام آتشکده ای است. (از غیاث اللغات). نام آتشکدۀ دوم است از هفت آتشکدۀ مغان و پارسیان باستان. (انجمن آرا) (از جهانگیری) (از رشیدی) (آنندراج) (از برهان قاطع). و آن را آذرنوش نیز گفته اند. (انجمن آرا) (آنندراج) (رشیدی). رجوع به یشت ها ج 2 ص 87 و 282 شود: وز آنجا به نوش آذراندرشدند رد و هیربد را همه سر زدند. فردوسی
کسی که نصیب و بهرۀ وی نیکو و خوش باشد. (ناظم الاطباء) ، که از شیرینی نصیبی دارد. شیرین: پریچهره نوشابۀ نوش بهر به فال همایون برون شد ز شهر. نظامی. حلوا که طعام نوش بهر است در حیضه خوری به جای زهر است. نظامی. چو لاله داغ دل از نوبهار عارض تو چو غنچه خون جگر از لعل نوش بهر توایم. امیر شاهی سبزواری (از آنندراج)
کسی که نصیب و بهرۀ وی نیکو و خوش باشد. (ناظم الاطباء) ، که از شیرینی نصیبی دارد. شیرین: پریچهره نوشابۀ نوش بهر به فال همایون برون شد ز شهر. نظامی. حلوا که طعام نوش بهر است در حیضه خوری به جای زهر است. نظامی. چو لاله داغ دل از نوبهار عارض تو چو غنچه خون جگر از لعل نوش بهر توایم. امیر شاهی سبزواری (از آنندراج)